اول: زندگيهاي هدررفتهفقر به معناي هدر رفتن زندگي افرادي است كه اگر قادر به بهرهبرداري كامل از توانمنديهاي بالقوهي خود بودند، به شكوفايي ميرسيدند و جامعه را نيز از ميوههاي استعداد خود بهرهمند ميكردند.
دوم: نقش مخرب اجتماعيفقرا، نه تنها از استعدادهاي نهفتهي خويش براي ارتقاء زندگي خود، خانواده، و جامعه استفاده نميكنند، بلكه بالاجبار و از سر ناچاري، بعضا با درگير شدن در فعاليتهاي مخربي چون تكديگري سازمانيافته، اعتياد، خودفروشي، سرقت، و ساير فعاليتهاي مجرمانه به سلامت جامعه آسيب ميزنند.
سوم: گسترش بيماريهاافراد فقير مستعد انواع بيماريها هستند كه علاوه بر خود و اطرافيان، ميتوانند تمام جامعه را نيز تحت تأثير قرار دهند. مثلا بيماريهايي چون ايدز و مالاريا در كشورهاي فقير آفريقايي شيوع بيشتري دارد و عدم آگاهي و توجه فقرا نسبت به سلامتي خود، باعث تهديد سلامت در سطح جهاني ميشود.
چهارم: سوء استفاده سياسيشرايط سخت زندگي و نااميدي موجود در جوامع فقير، راه را براي مدعيان حمايت و نجات باز ميكند. بنابراين، جوامع فقير بستر مناسبي براي گسترش عقايد افراطي سياسي همچون كمونيزم، فاشيزيم، و افراطگرايي مذهبي هستند. به عنوان نمونه، مشاهده ميكنيم كه القاعده و طالبان پيروان خود را در فقيرنشينترين مناطق مناطق اسلامي جستجو ميكنند
پنجم: منافع كسبوكارها از توسعه مناطق فقيرنشينبرندهاي صنعتي بزرگ جهان از فقرا براي توليد محصولشان استفاده ميكنند و اين كار به خاطر پايين آمدن هزينه نهايي و سود بيشتر است.
ششم: بحران مهاجرتامروزه، در بسياري از كشورهاي دنيا، ساكنان شهرهاي بزرگ با معضل هجوم گسترده افراد كمدرآمد از روستاها و شهرهاي كوچك مواجه هستند؛ پديدهاي كه تبعات منفي اقتصادي، اجتماعي و زيست محيطي را ايجاد نموده است. همچنين بسياري از ساكنان كشورهاي پيشرفته، از هزينههاي اقتصادي و اجتماعي مهاجراني كه به اميد يافتن زندگي بهتر، به طور قانوني يا غيرقانوني از مناطق فقيرنشين به اين كشورها كوچ كردهاند رنج ميبرند.
بنابراين واقعيت آن است كه عوارض ناشي از گسترش فقر، ميتواند به افراد غيرفقير نيز آسيب وارد كند. در نتيجه علاوه بر مسؤوليتهاي اخلاقي و انساني در قبال فقر، حتي با در نظر گرفتن خودخواهانهترين نگرشها نيز، همه ما موظف به تلاش براي ريشهكن كردن پديدهي شوم «فقر» هستيم.
تا كنون نظري ثبت نشده است